Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5855 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
occasional
U
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sometimes
U
بعضی مواقع
index number
U
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص
bills
U
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bill
U
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
circumstantial
U
مربوط به موقعیت
positional
U
وابسته به موقعیت یامقام
gubernatorial
U
مربوط به حکمران وابسته به فرماندار
bathymetric
U
مربوط باندازه گیری عمق وابسته به ژرفاسنجی
anthropological
U
وابسته بانسان شناسی مربوط بطبیعت انسانی
phlogistic
U
وابسته به اصل اتش مربوط به اماس وتب
peroneal
U
وابسته به نازک نی مربوط بقسمت خارجی ساق پا
elocutionary
U
وابسته بشیوه سخنوری مربوط بحسن تقریر
ethnological
U
وابسته به نژادشناسی مربوط بعلم طوایف بشر
archeologic
U
وابسته به باستان شناسی مربوط بعلم اثار قدیم
genetic
U
وابسته به پیدایش یا اصل هر چیز مربوط به تولید و وراثت
hygeian
U
وابسته به دارگونهء تندرستی مربوط به رب النوع صحت بهداشت
macrurous
U
مربوط به دسته دم درازان از سخت پوستان وابسته به خرچنگهای دریایی
to take time by the forelock
U
فرصت راغنیمت شمردن فرصت
On such ( these ) occasions .
U
دراینگونه مواقع
out of time
U
بیگاه
untimely
U
بیگاه
We would like to take this opportunity to …
U
مواقع را مغتنم شمرده ...
pugilistic
U
وابسته به مشت بازی مربوط به مشت زنی
bacteriologic
U
مربوط به میکرب شناسی وابسته به باکتری شناسی
sporadic
<adj.>
U
گاه و بیگاه
occasionally
<adv.>
U
گاه و بیگاه
once in a while
<adv.>
U
گاه و بیگاه
infrequent
<adj.>
U
گاه و بیگاه
frequently
[quite often]
<adv.>
U
گاه و بیگاه
stochastic
U
دارای تغییردر مواقع مختلف
cartesian coordinates
U
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
fire escapes
U
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
sou'wester
U
کلاه مخصوص مواقع توفانی دریا
tailcoat
U
کت دامن گرد مخصوص مواقع رسمی
fire escape
U
خروجی اضطراری در مواقع اتش سوزی
fire escapes
U
پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
fire escape
U
پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
ahoy
U
ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
silk hat
U
کلاه بلند ابریشمی مخصوص مواقع رسمی
Emergeny exit .
U
پله های فرار ( درهای خروجی برای مواقع اضطراری )
dichogamic
U
دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند
ejection seat
U
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
program loans
U
قرضههای مربوط به برنامههای رشد و توسعه وامهای مربوط به اجرای برنامه ها
tactical
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactically
U
مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
inference
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
inferences
U
روش تغییر نتیجه اطلاعات مربوط به شخص با استفاده از دادههای مختلف مربوط به افراد
bioclimatic
U
مربوط به اقلیم شناسی مربوط به اب و هوا و نحوه زندگی
elevation guidance
U
دستورات مربوط به صعودهواپیما راهنماییهای مربوط به صعود هواپیما
victual
U
مربوط به تهیه اذوقه مربوط به تامین خوار و بار
auditory
U
مربوط بشنوایی یا سامعه مربوط به ممیزی وحسابداری
genital
U
مربوط به توالد و تناسل مربوط به دستگاه تناسلی
relative plot
U
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
some
U
بعضی
divers
U
بعضی
several
U
بعضی
cretain
U
بعضی
air position
U
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
sometimes
U
بعضی اوقات
alleged
U
بنابگفتهء بعضی
allegedly
U
بنابگفتهء بعضی
frequently
[quite often]
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
once in a while
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
occasionally
<adv.>
U
بعضی ازاوقات
supervisory
U
مربوط به نظارت مربوط به نافر امور
piezoelectric
U
ارتباط در بعضی موادکریستالی
bell-conopy
U
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری]
Some children are afraid of the dark.
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
cutin
U
پوشش خارجی بعضی گیاهان
chitin
U
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
hookup
U
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
proconsul
U
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
nurse a grudge
<idiom>
U
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن
megaspore
U
هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها
relative
U
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
acoustic
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
acoustical
U
مربوط به صدا مربوط به سامعه
vanish
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
vanishing
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
stenosis
U
تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن
vanishes
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
zonate
U
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
hyposensitize
U
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت
vanished
U
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار
goat antelope
نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است
bote
U
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف
draft mode
U
چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
awn
U
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها
... however sometimes it just can't be helped.
U
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
myelin sheath
U
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
tuning pipe
U
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی
filter
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
zone ride
U
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
neural net
U
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
filters
U
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است
cabin blower
U
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط
chars
U
فرصت
spaces
U
فرصت
space
U
فرصت
char
U
فرصت
charring
U
فرصت
opportunities
U
فرصت
deliberated
U
با فرصت
time
U
فرصت
deliberates
U
با فرصت
deliberating
U
با فرصت
deliberate attack
U
تک با فرصت
deliberate
U
با فرصت
timed
U
فرصت
occasioned
U
فرصت
occasioning
U
فرصت
times
U
فرصت
occasion
U
فرصت
breathers
U
فرصت
deliberation
U
فرصت
deliberations
U
فرصت
seasons
U
فرصت
seasoned
U
فرصت
season
U
فرصت
at one's leisure
U
سر فرصت
chare
U
فرصت
opportunity
U
فرصت
oportunity
U
فرصت
breather
U
فرصت
occasions
U
فرصت
range component
U
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
distance angle
U
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
xenial
U
مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
White Papers
U
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
White Paper
U
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
autoharp
U
سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند
chanced
U
فرصت مجال
chanced
U
فرصت بل گرفتن
chances
U
فرصت مجال
occasions
U
فرصت مناسب
at leisure
U
فرصت دار
chances
U
فرصت بل گرفتن
opportunity cost
U
هزینه فرصت
tidewaiter
U
مترصد فرصت
head start
U
فرصت برتری
opportunist
U
فرصت طلب
occasioned
U
فرصت مناسب
occasioning
U
فرصت مناسب
foot in the door
<idiom>
U
گشایش یا فرصت
get a break
<idiom>
U
فرصت داشتن
market opportunity
U
فرصت بازار
make time
U
فرصت کردن
betimes
U
در اولین فرصت
breathing gap
U
فرصت سر خاراندن
tidewaiter
U
درانتظار فرصت
occasion
U
فرصت مناسب
head starts
U
فرصت برتری
vantage
U
تفوق فرصت
chancing
U
فرصت مجال
chance
U
فرصت بل گرفتن
leisure
U
فرصت مجال
chance
U
فرصت مجال
opportunism
U
فرصت طلبی
chancing
U
فرصت بل گرفتن
deliberate defense
U
پدافند با فرصت
deliberate breaching
U
نفوذ با فرصت
timed
U
فرصت مجال
times
U
فرصت موقع
time
U
فرصت مجال
last-ditch
U
آخرین فرصت
to wait one's leisure
U
پی فرصت گشتن
times
U
فرصت مجال
time
U
فرصت موقع
timed
U
فرصت موقع
dieresis
U
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
diaeresis
U
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
opportunity to invest
U
فرصت سرمایه گذاری
snapat the chance
U
فرصت را در اغوش بگیر
To seize an opportunity .
U
فرصت را غنیمت شمردن
at your earliest convenience
U
در اولین فرصت مناسب
lurk
U
درانتظار فرصت بودن
lurked
U
درانتظار فرصت بودن
Recent search history
Forum search
2
New Format
2
Some of my translations are missing !
1
19 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1
This clause summarizes general aspects on AT commands and issues related to them. For further information, refer to ITU-T Recommendation V.25ter
1
سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمیگردد یا فقط به piping
2
تعریف فونتیک چیست؟
1
معنی کنید: Residential Demand Side Management
1
life cycle ceremonies
2
Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1
It's not business to you
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com